مجله ایلیاد/ چه تصویر فردی مشهور در چالههای ماه باشد، چه چهرهای ناشناخته در قسمتهای سوختهی نان، با وجود اینکه میدانیم آنچه که میبینیم واقعاً چهرهی یک انسان نیست، اما مغز ما توانایی خارقالعادهای در تشخیص چهرهی انسان در اشیاء بیجان دارد. طبق مطالعهی جدیدی که در مجلهی Psychological Science منتشر شده است، این توهم طنزگونه بر اثر مکانیسمهایی عصبی که وظیفهی تشخیص و پردازش چهرهها در طول شبانهروز را دارند، در مغز ما پدید میآید.
این پدیدهی روانشناختی با نام «پاریدولیای چهره» شناخته میشود و به تمایل مغز ما به دیدن چهرهی انسانها در اشیاء بیجان مربوط میشود؛ چه تکههای میوه باشد، چه سنگهای بینظم در تصاویر مریخ. این پدیده در حقیقت کار نورونهای عصبی است که اطلاعات رسیده از چشم را بر اساس تصاویر از قبل شناختهشده، مقایسه و پردازش میکند. تحقیقاتی که در گذشته انجام شده بود، نشان میداد که این نورونها مستعد سازگاری حسی در مغز هستند، در نتیجه آنها نتایج خود را بر اساس ورودیهای قبلی اصلاح میکنند.
«کالین پالمر» نویسندهی این تحقیق، دربارهی این پدیده میگوید: «اگر بهطور مکرر تصاویری از چهرههایی مشاهده کنید که به سمت چپ شما نگاه میکنند، درک شما به مرور زمان تغییر خواهد کرد؛ بهگونهای که چهرهها را تنها در یک جهت میتوانید تشخیص دهید، تصور شما از چهرهها کاملاً متفاوت از چیزی خواهد شد که در واقعیت وجود دارند.» برای اثبات این پدیدهی روانشناختی، محققان مجموعه تصاویری از اشیاء بیجان را به داوطلبان نشان دادند که اَشکالی شبیه به چهرهی انسان در آنها وجود داشت؛ نتایج جالب توجه بود، اکثر داوطلبان توجه خود را به سمت شکلهای مشابه با چهرهی انسان هدایت میکردند.
نتایج زمانی جالبتر شد که محققان پس از ارائهی تصاویری از اشیاء مانند توپ بولینگ، کیف و تکههای نان و میوه که اینگونه بهنظر میرسید که مستقیماً به سمت ناظر نگاه نمیکنند، چهرههایی از انسانهای واقعی را به داوطلبان نشان دادند که کاملاً از روبهرو بودند و مستقیماً به چشم ناظر نگاه میکردند. اکثر داوطلبان حس میکردند که چهرههای واقعی مستقیماً به آنها نگاه نمیکنند و این تاثیر نتیجهی پاریدولیای چهرهای بود که از اشیاء به نورونهای عصبی آنها منتقل شده بود.
پالمر در خصوص این نتایج، میگوید: «این شواهدی از همپوشانی در مکانیسمهای عصبی است که در صورت مواجهه با پاریدولیا و فوراً پس از آن مواجهه با چهرههای واقعی پدید میآید.» محققان اذعان دارند که تمایل به دیدن چهرهها در اشیاء بیجان، نتیجهی یک سازگاری تکاملی در فرگشت چشم و مغز انسان است؛ چرا که انسان برای بقا نیاز به تعاملات اجتماعی دارد و این بدیهی است که کسب این مهارت حیاتی برای گونهای اجتماعی مانند انسان، تکیهگاهی در جهت شکوفایی و زنده بودن برای رفع نیازهایش بوده است.